خونه مادربزرگم یه پتو بود که دو تن وزن داشت
شب باید چند نفری پتو رو مینداختن روت،
تا صبح هم نمیتونستی تکون بخوری زیرش و له میشدی، صبحم چند نفر باید میومدن پتو رو از روت برمیداشتن😂
چند ساله که دلم خواب زیر اون پتوهارو میخواد و متأسفانه نه مادربزرگی هست و نه دیگه اون پتو؟